گوش کن گویم برایت یک نظام درهم شکست
قامت سرو وطن نیمه جان درهم شکست
آن دمکراسی ی که بر روی کاغذ رسم بود
از قضا از دست حامی اش عیان در هم شکست
من نمیگویم خودت بنگر که چه آمد پدید
آتشی افروخت ز سوزش استخوان در هم شکست
میوه باغ را ربودن اجنبی پیش از ثمر
تک درختی آسیایی ناگهان درهم شکست
ما که نوپا بودیم در این مسیر تازه سفر
در خزانی نارسیده ناجوان درهم شکست
قلب ما از داغ میهن دائم اندر آتش است
نسل امروز از تضاد ناکسان درهم شکست
قدرت هیچ کس نبود تا بشکند از روبرو
مثل روباه حیله کردو از میان درهم شکست
مابه امیدی که دارد گله ای ما پاسبان
ازقضا این گله را خود پاسبان درهم شکست
فاشتر گویم کی ها بر ما جفا کردن روا
عده ی درخواب بودن نوکران درهم شکست
مهدیا دیگر مگو این قصه های تلخ را
خانه و کاشانه ام در بامیان درهم شکست
.........
سیدمهدی حسینی جدی 1400
۰ نظر
۲۰ دی ۰۰ ، ۰۸:۲۱