نه پیام از آشنایی
دوشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۰۷:۲۲ ق.ظ
دررگم خون دربرم دل درتنم جان مرده است
وای برمن طفل اشک من به مژگان مرده است
تیره روزی های ما پایان ندارد ای دریغ
درسپهر ما مگر خورشید تابان مرده است
شعربرلب شور برسرنشّه در می می به جام
سازقانونِ طرب دربزمِ امکان مرده است
زندگی جزدردو رنج وبیم مفهومی نداشت
وای برآن کوبه شوق آب حیوان مرده است
نی پیام از آشنایی نی نسیم از گلشنی
کس نمی آید مگر باد بهاران مرده است
شهسواری کو که در میدان سر افرازی کند
شیرمردان را زغم سر در گریبان مرده است
جای لاله خون دمد از کوه وصحرای وطن
آه پنداری چراغ شاه مردان مرده است
جاوید آن مردی که یگ جا مرد در راه شرف
وای ازان خایین که درصد جا پشیمان مرده است
استاد خلیل الله خلیلی
۰۰/۱۲/۰۲